ا تفاقی دررهگذار شعر پارسی

ساخت وبلاگ
کوتاه در باب قیام مردم رومانی پایان یک دیکتاتوری تيرباران چائوشسکو و همسرش در همان روز کریسمسبه راستی ناخبری پشت پرده ها باعث پس رفت خبرها و همه ضررهای بزرگ آن است چه در یا بر قدرت باشی. و این که هر اتفاقی در جهان تجربه آماده ای است برای آموزش هر انسانی که می خواهد رموزات و علل وقایع را فهم نماید. در روز 25 آذر 1989 ميلادي نيکلاي چائوشسکو ، رئيس جمهور روماني و النا ، همسرش پس از يک محاکمه کوتاه با حضور خيل جمعيت در روز جشن کريسمس تيرباران شدند. گويي بايد اين ماجرا در خون خاتمه مي يافت.مردم روماني پس از اينکه بیش ازدو دهه را در ترس و وحشت و بی سامانی رژيم ديکتاتوري چائوشسکو سپري کردند ، باور کرده بودند که براي خاتمه دادن به اين کابوس باورشان این شد که بايد نيکلاي و النا با اعدامی تیرباران شوند. از جريان محاکمه و تيرباران فيلم برداري شد و در همان شب 26 آذر از تلويزيون دولتي روماني چندين بار پخش شد.در اين هنگام بود که طرفداران چائوشسکو به ويژه افراد پليس امنيتي مخوف رژيمش دريافتند که همه چيز پايان يافته واکنون زمان فرار يا تقاص فرا رسيده است.اما چرا تقدير چائوشسکو اینگونه شد؟آيا او در پايان سال 1989 ميلادي واقعيت فروپاشي ديوار برلين ومستقل شد ن رژيم هاي در لهستان و چکسلواکي و ساير کشورهاي اروپاي شرقي را درنيافته بود؟. او بار ديگر در 24 آبان همان سال پيروزمندانه به دبيرکلي حزب رسید .او هرگز فکر نمي کرد ، پايان راهی هم ممکن است وجود داشته باشد.، او فکر می کرد یا توهم داشت یا شاید به او قبولانده بودند ملتش او را دوست دارند ،همواره متصور بود ملت يعني شخص خودش. نيکلاي چائوشسکو. . آنچه گفته می شود چائوشسکو در جريان 25 سال حکومت مطلقه خود انواع مشقات را به مردم روماني تحميل کرد.او در ر ا تفاقی دررهگذار شعر پارسی...
ما را در سایت ا تفاقی دررهگذار شعر پارسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mhyarset بازدید : 11 تاريخ : جمعه 6 بهمن 1402 ساعت: 14:57

فرخی یزدی فرخی یزدی لب دوخته با اندیشه های فراخ و ناب سعادت خواهی مردمششک ندارم که در اینده نام و کار همه کسانی که درتاریخ پر غنج و پیچ تاب جهان و ایران و گیلان گامی برای سعادت بشر و هم وندان و هموولایتی های خود برداشته اند ثبت و ضبط گردیده و بی هبیچ استثنایی دردرس نامه های اعصار آینده میان خوشبختی و شادمانی فراوان نسل های نو؛ الگو رفتاری خواهد شد تا در آن زمان که تضادهای جامعه و اجتماعی حل شده و دیگر نیاز به جنگ و نبردهای گوناگون انسانی با هم نیست و نبرد بزرگ انسان درسراسر جهان با طبیعت اولویت خواهد داشت تا همگی درهمه جای جهان درارتباطی تنگا تنگ با هم نیروهای فراوان وقهریه و بزرگ زمین و طبیعت از زلزله و باد و آتش و سرما و گرما آسیب لایه ازون و به اختیار گرفتن ماکروها و میکروها درهر ابعادی و به هر مقدار نیاز وکشف نامکشوف ها و سفر به دیار نادیده های ژرف دریاها و فرو رفتن در آتش فشانهای روشن و خاموش و رصد کهکشان های درحد غیر قابل باور و رصد درون ریز سلولهای موجود زنده و مرده پیرامون تا آخرین حلقه های اتم ...وچه وچه پندارهایی اکنون که در حد ناممکن به ممکن رساندن. آری پایان نبردهای اجتماعی انسانهای جهان و منطقه و شهر و روستا و محله به اغاز نبرد انسان دراتحادی قوی و پر انگیزه برای مهارو استفاده و زندگی نوین با دنیای و طبیعت خواهد شد. نبرد همگان با ماده و مکان و زمان پیرامون قابل رویت و غیر قابل حتا باور و ممکن. و اینست طنیدگی پایان ناپذیر و عجیب سراسر پنجه در پنجه افکندن زمینیان برای پاسخ به پرسش ها و حل موضوعات نوین عظیم و یا خردی که داریم و یا خواهیم داشت.. تمامی رویدادهای عصر ما کشتارها و جنگ ها که درهمین وقت نوشتن این متن توسط نگارنده عرق شرم بالای 14 هزار و پانصد جنگ بزرگ و ک ا تفاقی دررهگذار شعر پارسی...
ما را در سایت ا تفاقی دررهگذار شعر پارسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mhyarset بازدید : 12 تاريخ : جمعه 6 بهمن 1402 ساعت: 14:57

جستاری در عیار شرافت و اخلاق افراد جامعهکوروش مهیار - نمی دانم این وجیزه رمانتیک با تیتربالا هم خوانی خواهد داشت یا نه ؟ داشته باشد یا نه! هرچه که هست از زنگ تلفنی است در این سر صبحی سرد است. بله دوستی خوب و عاقبت اندیش که نمیدانم از سر کلافگی با روانه کردن هر چه پالس انرژِی منفی از خود بسویم، می گیراندم. او که به حتم از پوست کلفتم باخبراست. از جا خالی دادن های مدام از متلک ها و یاس های بی پایان، را بارها دیده است. حالا دیگر چه مخواهد بگوید؟ با صدایی مغمون با عصبیت که ای برادر شرافت از هرچیز وبخصوص از رسانه ها!بیرون افتاده.اصلن دیگر با رسانه هیچ همخوانی ندارد! یعنی فراموش شده و رفته پی کارش! به اکراه می گویم لاالله الله سر صبحی؟ می گوید حالا دیگه! صدایم را قطع می کند و این بار بلندترمی گوید: بس کن این همه انگشت و سرو پا و چشم و ذهنت را خسته و نابود می کنی و مدام از اخلاق و اتیک و شرافت و ارزش انسانی می نویسید.با ؛ سرو دست و .. را با شاخ دنیای حالیه جنگ نده و بشین کمی از ترافیک و کمی از چاله چوله و آب گرفتگی و گافی کوچک و بی بو خاصیت و سبک بنام چالش از یک مدیر ناهنجارراعلم کن. ساده مثل یک شاگرد مدرسه که روزنامه دیواری درست می کند بنویس و قال قضیه را بکن.می شی یه راحت الحلقوم. خلاص . حالاکه خیر سرت می خوای خفه شی مثلا ازاین همه دانسته ها و حقایق و معلومات و چه می دونم نور بر تاریکی و غیره ؛ سری سوا شوی در هیچستان افتضاحات ، به جهنم ؛؛ ولی یه چیزی توی صفحات پر کن بزار بره. احساس می کنم عصبیتش خیلی بالا زده .چرا؟ می گویم:خوب باشه دیگه حالا ! تو رو جون هر کی این سر صبحی بیا بی خیال شو. می گوید : به به برادر ما رو باش. یه وانت فلسفه بخون و حالا چاله میدونی حرف بزن . بی خیال شو. هه ا تفاقی دررهگذار شعر پارسی...
ما را در سایت ا تفاقی دررهگذار شعر پارسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mhyarset بازدید : 13 تاريخ : جمعه 6 بهمن 1402 ساعت: 14:57